🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جنگ غزلها

(ثبت: 252760) آبان 14, 1401 
جنگ غزلها

 

به قتلم رساندی ؛ گواهی ندارم
در این بیکران تکیه گاهی ندارم

منم مست و مغلوب جنگ غزلها
دریغا که دیگر سپاهی ندارم

زمستان و سرد و غروبی غم انگیز
شب است و سیاه است و ماهی ندارم

شبی خیمه می‌زد جنون در نگاهم
چو مِی دیدم و حیف ؛ جامی ندارم

دوباره خزان می‌برد هستی ام را
ز یغمای طوفان پناهی ندارم

به چشمان تردید من می‌شناسم
تو همخانه ای را که گاهی ندارم

و پاسی گذشته از این عمر باطل
دریغا به جز مرگ راهی ندارم

و اندر دل خاک خدایم بداند
که‌ جز عشقت ای یار گناهی ندارم

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. زهرا آهن

    آبان 14, 1401

    درود بر شما
    زیبا بود
    در پناه خدا🌺🌺

  2. رضا محمدصالحی

    آبان 14, 1401

    درود بر شما

    زیباست

    در این بیت

    و اندر دل خاک خدایم بداند
    که‌ جز عشقت ای یار گناهی ندارم

    هر دو مصرع از وزن خارج هستند
    ( ک ) در خاک
    ( ر ) در یار

  3. سیاوش آزاد

    آبان 14, 1401

    سلام موفق باشید

  4. فریبا نوری

    آبان 14, 1401

    دوباره خزان می‌برد هستی ام را
    ز یغمای طوفان پناهی ندارم

    سلام و خوش آمد
    با احساس و زیبا بود
    🌷🌷🌷🌷🌷

  5. م . مانا

    آبان 16, 1401

    سلام
    به لحاظ محتوا هرچند بدیع نبود اما بر دل می نشست . علاوه بر خروج های کوچکی که در وزن داشتید ، قافیه ی ” جام ” ی هم با بقیه ی قافیه ها سازگار نیست .
    با احترام 🌾🌾🌾