🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دمادم
لحظه می ریزد
بر من
سپید و روشن
مملو آب و عطش
نگاهم شناورست
قایقی
تاپشت ابر های اندیشه
در من پارو می زند...
پاییز هی فرو می ریخت
هزاران برگ وتن پارگیهای خیس،
رو ی زخم های گلدان عریانیم
جوانه سر زده…
بالاتراز حسّ
در متن غربت و مغربم
طلو عی به رنگهای یا سمن
سر می زند…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):