🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جوان امروز

(ثبت: 5812) فروردین 20, 1397 

مسیر اشک و غم جاری،جوان دور از شکوه و تب

نشسته گوشه ای تنها،عجب در ماتم ست امشب

چنان آهی کشید از آن دل پر بغض و قهر آلود

که شادی در پی هیبت،تهی کرد از هوا غب غب

تمام کوچه تاریک و،هوا بُغ کرده ست و پس

ترانه بی صدا جاری،سُرایش در غم ست و بس

جوان در شکوه ها غرق و،در آن دردی که در پنهان

هویدا گشته ست اما،به فریادش نیامد کس

جوان تا گفت ز هر دیده ،روانه گشت ز غم در صف

به سوی کوچه آهِ دل،به آهنگ حزین دف

دمی می نالد از دنیا،از این تب های دائم سرد

و آن دل های دریایی،که گم گشت از صعود کف

و مستی های هستی که،دلبسته ی یک جام ست

و تا خالی شود عصیان،چو پر گردد دمی رام ست

سوار آرزو در گِل،قلم با بغض خود گوید:
جوانی در غم دوران،به دور از وصله ی کام ست

و آن مرد تمامی که،شهید آتش مین ست

جوانِ بعد او اما،یَلِ میدان مورفین ست

سرای شهر ما جایی،پر از مقتول بی پایان

در احساس جوانی که،به زعمش تابع دین ست

؛دلم می گیرد از بامی،که غرق سایه ی خار ست

جوان آواره در کوچه،برای نان خود خوار ست

دلم می گیرد از دنیا،که دردش را رهایی نیست

و آن بیداد و ابهامی،که فریادش شب تار ست

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):