🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
امروز را گم کرده ام ؛ در روزهای پیش از این
سرگشته ام چون موجها ؛ حالا بیا حالم ببین
در جستجوی آرزو ؛ از مرزها هم رد شدم
از بیقراری بد شدم؛ من خوب بودم قبل از این
شاید میان قلب تو ، محبوس شد رویای من
ماندم من و آوارگى ؛ دنیای من؛ من را ببین
دردم دگر دلواپسی است در روزهای پیش رو
در آرزو غرقم مکن؛ جانا همین آٰنْ را ببین
انگار من دادم به باد ؛ سر را به راه عشق تو
اندیشه ات شد جان من، تا لحظه هاى واپسین
من مست بودم قبل تو؛ حالا ولی دیوانه ام
ای درد بی درمان من؛ درمان شو و دردم بچین
تو آن پری رویی شدی؛ کز توگریزم هيچ نیست
انگیزه ی فردای من ؛ در عشق میجوشم، همین
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
اردیبهشت 1, 1403
تکه نانی به دستش دادم.
چقدر خوشحال شد…
به گمانش که دنیا، به دستش دادم.
قیمت نان همی، درهمی بیش نبود.
به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم.
زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت.
به گمانش که خدا را، به دستش دادم.
اسممو تو گوگل سرچ کنید
امین غلامی (شاعر کوچک)
و از شعرهام در سایت های مختلف دیدن کنید. با سپاس….
پاسخ
اردیبهشت 2, 1403
سپاس که مرا مهمان طبع سرشارتان کردید.
پاسخ
بستن فرم