🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 حاتم طایی پاک

(ثبت: 270599) تیر 11, 1403 

حاتم طایی پاک

مثل‌های پیشینیان سراسر حکمت و پند بود
عبرت آموز پر از درس و سودمند بود
کسانی در آن قصه‌ها فرد اول می‌شدند
که از دیو نامردمی رد می‌شدند
بود این رسالت بر هنر پروران ،هنرهای مردان نمایند عیان
ز پیشینیان بسیار پهلوانان و یلان
به شعر زنده گشتند ،در اذهان جاودان
یکی از هنرهای پیشینیان بخشش است
که حاتم جایگاهش در آن عرصه پر ارزش است
اگرچه من او را به چشم خود ندیدم، ز بخشش‌های او بسیار شنیدم
زمانی که می‌زیستم یکی بود همچو او
حاتم طایی نبود نامش ،ولی بود هم سطح او
کسان زیادی به راه حاتم شدند
ولی همچو یعقوب کم آمدند، همگام حاتم شوند
نخواهم کسی را غلو و فرد برتر کنم
نویسم آنچه بود ،بیان حق مطلب کنم
رسالت بود تا چو حاتم او را خوشنام کنم،
مگر این چنین لطف‌هایش جبران کنم
قلم می‌زنم بر لوح کاغذی تا هنرهای وی عنوان کنم
اگرچه شعرم به درازا می‌کشد،قلم خواهد این نکته آنجا کشد
قلم چون شنید از بخشش‌های او
به جوهر نخواهد بکاهد ز ارزش‌های او
یکی از بزرگان اولاد بود،مثالش در درختان چون شمشاد بود
این بزرگ یلی بود از اولاد آروشنعلی
یعقوب نامی مرادی فرزند آذولفعلی
حاتم قصه ما ساکن لین ۸ در شهر اهواز بود
مرد عمل بود ،نه چون دیگران ،لاف و آواز بود
آنان که محتاج کار بودند را گرد می‌آورد اطراف خود
چو گندم به گونی پول می‌آورد همراه خود
خانه‌اش استراحتگهی بود برای خستگان
خودش سفره انداز بود برای بستگان
به وقت تفاق غم فامیل می‌کشید
چوفامیل به اهواز پا می‌گذاشت ،
برایش سفره ای خوش ذوق میکشید زمانی که اهواز غربت بود و راه دور
همه چیز در خانه‌اش بود جفت و جور
پذیراییش بود ز انواع نوشیدنی ،غیر آب
فقیر و غنی را یک منوبود ،قبل خواب
ز بره حتماً قبل خواب، به دندان کشد دنده کباب
بخششش خارج از چرتکه و ارقام بود
اگرچه زمانش گرانی و برجام بود
مثالش به بخشش کسی را ندیدم
چو او خنده رو، دور ز رنجش کسی را ندیدم
شنیدم خدا بر دوش انسان دو فرشته می‌گمارد
یکی کار خوب و دگر کار بد می‌نگارد
بر شانه راست رقیب است و بر چپ عتید
دو ناظر به کار خلایق شدید و اکید
رقیب بر دوش یعقوب پرکار است و دائم در کتابت
عتید بر شانه چپ ،کم کار لم داده راحت
خلاصه می‌کنم این ارقام را ،خدایش ببخشد بهترین جام را
هزاران جویای کار ،بر سفره‌ات گرد آمده
و از خانه‌ات خارج شدند
کسانی که بعداً ،معلم ،کارمند، شرکتی کارفرما و مهندس شدند
سزاوار باشد به پاس محبت‌های این نیک مرد
ز او سرکشی و دایم جویند احوال او
مگر این چنین لطف او جبران کنند
به یاد گذشته باشند اطراف او
تو الگوی من بودی
اگر رزقی خدا داد خواهم چون تو باشم
گنج قارون ،گرایزد سپارد به دستان من
ببخشم ،مگر اسب را ،تا در رکاب تو باشم

ابراهیم خلیلیان

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. تیر 11, 1403

    استاد سلام بیشتربرشخصیت شناسی استواربود
    توصیف زیبایی بودباحاتم

  2. درود وسپاس حاتم این قصه شخصیت والایی دارد

  3. تیر 11, 1403

    سلام شعرخوبی است ولی باچاشنی بزرگنمایی ولیکن شعرخوبی بود

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا