🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 حاکم

(ثبت: 254622) دی 23, 1401 

 

حاکمِ بارون ِتوی چشمام
بغض صد تا ترانه ی داغم
توی لبخند کاغذام خوابی
پا میذاری تو شعر بی باغم

آدمِ فصل اشک حوایی
ریختی با برگا توی خواب من
اولین حرف خاطره هامی
گم شدی روزی تو کتاب من

هر چی از تو نوشتم آرومه
دفترم بوی عکستو برده
جنگ بین خط و ورق ها با
خاطراتی که دیگه تاخورده

من تو تاریخ دفترم حبسم
از رو جغرافیای من رد شو
اول از فاصله جدا شو؛ بعد
هر چقد میتونی برو بد شو

دختر درد شهر بارونم
از تب سرد داغ تو آبم
خط خطی میکنم ته بیتو
قافیه میپره توی خوابم

توی آغوش جمعه میبارم
از غروبای چشم تو سیرم
حکم من اینه قاتلم باشی
من بدون نگات نمیمیرم

 

(نازگل)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. علی معصومی

    دی 23, 1401

    درودها بر شما
    ♤♤♤♤
    🍃💐👏👏👏👏

  2. سلام و درود
    عیدتان مبارک

  3. طارق خراسانی

    دی 23, 1401

    سلام

    عالی ست

    در پناه خدا🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا