🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دمنوش

(ثبت: 269339) اردیبهشت 5, 1403 

 

تو مثل یه فنجون رویایی
یا که شبیه زندگی کردن
مثل درختی که شکوفه داد
توی همه روزایی که سردن

مثل یه دشت پامچال از تو
میچینمت ؛ پلکاتو میشمارم
گیسامو عشق تو سفید کرده
من از خیالت خاطره دارم

شبنم میشینه روی چشمات که
رنگ زمینه ؛گرمه آغوشم
هروقت که خسته میشم انگاری
با چای تلخ عشقت رو مینوشم

تو دشت عشقت باز میگردم
تا که هم آغوشی کنم با باد
عشق تو مثل باده؛ طوفانی
که شاخه‌ها مونم تکون میداد

میخوام؛ بازم دم کنم عشقو
میبینمت زل میزنم میرم
انگار ؛ بازم واژه گم کردم
تو دشت رویایی تقدیرم

من انتخابت کردم انگاری
توی گلای باغی از چشمات
چیدم چشاتو ؛ خیلی هم سخته
دشت پر از گل میره تو دستات

با یه گل انگاری بهاری نیست
اما تو چشمات؛ دشت می جوشید
تو دشت دمنوش بهار تو
میشه چشاتو سیر هم نوشید

(نازگل )

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اردیبهشت 5, 1403

    تو دشت عشقت باز میگردم
    تا که هم آغوشی کنم با باد
    عشق تو مثل باده؛ طوفانی
    که شاخه‌ها مونم تکون میداد

    سلام
    چهارپاره ها خیلی زیبا هستند فقط چهارپاره دوم‌از آخر چشمات و دستات نمی تونند هم قافیه باشند
    غیر از این تمام چهارپاره ها عالی بودند

    در پناه خدا 🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا