🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بازهم چشمم برای دیدنت بی خواب شد
بی صدا در خود شکستم ، شمع جانم آب شد
با تو ام تا نیمِه شب درگیر عشقی آتشین
با خیالت تا سحر سجاده ام سیراب شد
آتش عشق تو در جانم فروزان روز و شب
قصه ی عشق من و تو تا ابد نایاب شد
خلوتی دارم کنارِ خاطراتِ خیسِ خود
عشق تو در جامِ دل ، آخر شرابِ ناب شد
گرچه دوری از نگاهم مهربان سردارِ عشق
(باز هم این دل برای دیدنت بی تاب شد)
ماهک – 1395/8/6
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):