🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خاک بر سرت

(ثبت: 242963) آبان 30, 1400 

خاک بر سرت

فرق است بین حال دلم با هوای تو
توصیف داستان من و ماجرای تو

من گریه کرده ام به همانیکه میشود
گاهی بهانه ای به سر خنده های تو

این روزگار سفله چها می کند! ببین
در امتداد کلبه ی ما تا سرای تو

درمان درد کهنه ی مادر نمی شود
یک نیمه از هزینه ی روزی برای تو

من با تو فرق دارم و حتی خدای من
روزی نمی دهد به مرام خدای تو

از لحظه های اول عمرم گره زده
زلف مرا به خاک گل افشان پای تو

بابای تو مدیر فلان منصب است و من…
توی سرم تمامی درد و بلای تو

وقتی پدر به شغل شریفی نمی رسد
راهی دگر نمانده به غیر از دعای تو

این آستین پاره به دادم نمی رسد
تا از غبار چکمه بجوید جلای تو

سطل زباله کعبه ی آمال من شده
در کوچه های شهرک نام آشنای تو

قوت من و تمامی همسایگان ماست
پس مانده های سفره نان و غذای تو

تشویش کفش پاره رهایم نمی کند
مانند بزم جشن تولد برای تو

هر گوشه دلم شده لبریز غصه ای
شادی اگر رسد، بگذارم کجای تو

گفتم بسرنوشت خودم خاک بر سرت
رنگ خوشی ندارد از این پس حنای تو

باید مسیر طالع خود را عوض کنم
با آسمان آبی چون و چرای تو

 

 

 

 

نظرها
  1. محمدعلی رضاپور

    آبان 30, 1400

    سلام و درود جناب معصومی
    شیرین سخن 🌹🌹🌹

  2. فریبا نوری

    آبان 30, 1400

    تشویش کفش پاره رهایم نمی کند
    مانند بزم جشن تولد برای تو

    درودها استاد معصومی گرانقدر
    🌷🌷🌷🌷

  3. محبوبه سرجوقیان

    آبان 30, 1400

    سلام و عرض ادب جناب معصومی گرانقدر
    بسیار زیبا سروده اید
    فرق است بین حال دلم با هوای تو
    توصیف داستان من و ماجرای تو

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا