🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 داغ جنون

(ثبت: 239294) خرداد 10, 1400 
داغ جنون

 

در دور دست ها،
آنجا که شب نمی شود هرگز
مهتاب پر فروغ
بر بالشی پر پر آبی
آرام خفته است.
در این حوالی پر هول
شب، چون سیاه چاله
روح مرا به کام می کشد و من
سرد می شوم.
در دور دست ها،
آنجا که شب نمی شود هرگز
پیشانی بلند سفیدش
من را ز خواب های پریشان، دور می کند.
آن ماه روز و شب
وقتی که نور حضورش
بر دشت داغ جنونم
دست می کشد
من سرد می شوم.

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. فرخنده عابدینی

    خرداد 10, 1400

    درودتان گرامی
    عالی بود بخصوص اواخر شعر🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا