🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مرا می دانی از دیروزهای دور، از آغاز
مرا می دانی از پرهای بسته، از شب پرواز
مرا می دانی از طوفان ترین بغض کبوترها
وجودم را سرشته موج چشمانت به یک اعجاز
دخیلِ چشم های مهربانت حاجتی دارد
به رویش می کنی کی چشمه ی خورشیدها را باز؟
اگر خون می چکد از چشم من، تنها تو می دانی
بهانه گیرد از دوری تو ای نازنین، دل باز
کبوترها، سراغت را گرفتند از اقاقی ها
تبرها، با سرودی راه را بستند بر ایجاز
دوراهی در دوراهی قصه ای تکرار در تکرار
شب نومیدی پیغمبران دزد بی اعجاز
سقوط بادبانها در نگاه جاشوان پیر
و نام توست، بر لبهای این مردان بی آواز
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
مهر 22, 1399
دخیلِ چشم های مهربانت حاجتی دارد
به رویش کن تو باب چشمه ی خورشیدها را باز
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام و احترام محضرتان جناب استاد طارق گران مقام
از شعر پاک و سروده ی آسمانیتان بهره مند شدم و لذت بردم
عالی سرودید
کبوترها، سراغت را گرفتند از اقاقیها
تبرها، با سرودی راه را بستند بر ایجاز
👏👏👏👏
زنده باشید به مهر
درود هاا
💐🙏❤️🙏💐
پاسخ
مهر 22, 1399
سلام و درود بر حضرت دوست
سپاس از مهر نگاهتان
در پناه خدا 🙏❤️🙏
پاسخ
مهر 22, 1399
باسلام و دروود خدمت شما آقای خراسانی عزیز
لذت بردم از غزل بسیار زیبای شما
زنده باشید و سربلند و همچنان بسرایید
🌹🌹🌹🌹💐💐💐💐
پاسخ
مهر 22, 1399
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه خدا 🙏❤️🙏
پاسخ
مهر 22, 1399
سلام استاد گرامی
از این همه احساس و لطافت در شعرتان لذت بردم
سلامت باشید وشاد🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 22, 1399
سلام و درود بر دانیال عزیزم
سپاس از مهر حضورت
در پناه خدا
🌿🙏❤️🙏
پاسخ
بستن فرم