🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دامن ، دامن
تکّه ، تکّه های من
رفته در چنگال پاییزان اهرمن
این ضعیف روز
شب را
بر زار و زخمی ام مسلط می کرد
فقط تناوری کبود و ریشه
در ایستادگی عمود
مرا پایدار می نمود
هر گزم دار زار و زخمی ها نبود
بلکه دست و دامان
از رنگارنگ نوبر
برای بیچارگی چشمان نیاز
سر شار دلجویی و
عطش های آرزو بود
چقدر شخم خورده
امّا هستم
درپایداری شدید
لحظه
از منعطفم می ترسید
حتّی تبر
طوفان طعن و ترانه ی شب بود
با واژه ، واژه ی تخریب
امّا ، امّا
جان
جاری جوانه بود
پوست زمستان از سر میکشید
بهار می شد بروز
با پیراهن ستاره و گردن آویز گل
آنگاه تو را خواهم خواند
به بزم، در جاودانگی سبز
خواهم خواند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم