🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 در فصل های سرد

(ثبت: 208653) اسفند 10, 1397 

 

وقتی نسیم،
انبوهِ گل های بلوط را
با خال های قرمز رنگ
لا به لای موهای من می کارَد؛
چه جنونی در بوسه باران لبانِ توست
که این بیابانِ نابسامان
دشتِ مجنون می شود؟!

وقتی که باد،
دامنِ سپید را
از روی زانوی کوچکِ شعرِ من
کنار می زند؛
چه افسونی
در گنبدِ لاجوردیِ نگاه ِ توست
که جای تمامِ چشمه های زلال
در صفِ ِ مژگانِ تو
آب می شوم؟!

وقتی که طوفان،
تازیانه های سخت خویش را
بر فرقِ دریا می کوبد؛
چه قدرتِ مرموزی در دستانِ توست
که خطوطِ کوتاهِ سواحل،
در میانش گم می شوند
و تمامِ سطح افق را ورق کهربا می پوشانَد؟

بی سبب نیست که من همیشه بهارم
در میان این همه زمستان
که از پس هم تکرار می شوند
و تو می دانی …

وقتی که غم،
قلبِ مرا چنگ می زند
اندوهِ عالَمی،
به سَرَم سنگ می زند

بی اختیار …
شعر فراموش می شود

خورشید ِ روی ِ توست
که اعجاز می کند
نوری، به قابِ ثانیه ها
رنگ می زند
آهنگِ نام توست
که در گوشه ی دلم
انگشت بر کشیده و
بر چنگ می زند

صدای سوختنِ هیزم،
از بخاریِ آجُری نمی آید
در فصل های سرد،
این خورشیدِ کوچکِ روزهای زندگی است
که از قدم های تو روشن می شود
و در قلبِ من می تپد …

– نوزدهم بهمن 97
– این شعر پس از پایان یک دوری جغرافیایی که به ضرورت و خارج از اراده ما بود و عنوان به آن اشاره دارد؛ به مناسبت تولد همسرم سروده شده و به ایشان تقدیم گردیده است.

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):