🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
“دلم بهار لبخند تو را می نوشد”
تمام این شب های خاکستری
صدایی در گوشم می خوانَد
و من پیاده از کوچه های خیال می گذرم
اسب نسیم
به روی چمن های خیس خورده ی زمان
می تازد
و قلب من از تنهایی خود
پاسبانی می کند
واژه های عقیم ام
در میان معنای سکوت تو
بارور می شوند
و دلم همچنان
بهارِ لبخند تو را می نوشد
و از باران چشم هایم،
آسمان آبی ست…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
شهریور 2, 1398
پر از مه بود این اثر … کمی سرد و اما خیس بود همه جا …
من در جنگلی تنها رها بودم و سردر گم … حرفی از زمستان نبود اما… سرمایش را همه جای این اثر حس می کردم.
حرف برای گفتن پیرامون این اثر زیبا و لطیف بسیار است اما به همین بسنده می کنم. درود بر شما
پاسخ
شهریور 2, 1398
درود و سپاس گرامی دقیقا این شعر زمستانی ست و شما خیلی خوب آن را تفسیر نمودید زمستان است و چاره ای جز عشق نیست و عشق بهاری ست دلم بهار لبخندش را می نوشد زمستانم گلستان می شود…
ممنونم از حضور ارزشمندتون
لحظه هاتون پر از آرامش و مهر
پاسخ
شهریور 2, 1398
درود بر شما بانو یار علی زده گرامی
زیبا سرودید
لذت بردم
💐
پاسخ
بستن فرم