🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل بی قرار و مضطرب آشفتهِ حال و منزوی
این گونه شد احوال من وقتی که گفتی میروی
از روی دل تنگی شدم با خاطراتت همسفر
جانم به یغما می رود هر دفعه اما بی ثمر
با غصه هم سو گشته ام با غم مدارا میکنم
در خلوتم با یاد تو هر لحظه نجوا میکنم
زخمی که بر قلبم زدی درمان نمی یابد دگر
حالا کجایی بی وفا از حال ما داری خبر؟
باید فراموشت کنم از خاطرم دورت کنم
وقتی نمی آیی چرا با گریه مجبورت کنم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
فروردین 16, 1402
سلام و درود
بسیار خوب و زیبا
در پناه خدا🌿👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
فروردین 16, 1402
درود بر شما جناب خراسانی، سلامت باشید🌺
پاسخ
بستن فرم