🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چه شب سرد مگس خواری
وسط گرمی تابستان
نه کسی
دست رقیبان برتر
می رود روز و شب آهسته در این فکر و خیال
که در امواج دلم غرق کنم کشتی غم
حیف قطره ی آبی نیست
موجِ مسموم
ماسه
لنگر شادی بنوازد از این غم
که رهاشان کنم اما به چه سان
نه رقیبان فطرت جان دارند
نه محبوبه ی جان راحت جان
چه بگویم دل محبوب پریشان را
به چه ترفند کنم دور رقیبان را
طرح مذموم شکیبایی به شکست منجر
ناشکیبایی من اما
نه طرح است نه جواب
باد از نقش سرم هر چه عیان، ناتوان
آه محبوبه ی جان می خورد تیغ زبان
سپر اندیشه
که افتاده است در این لوح زمان
به چراگاه خرد نیست امید
جرعه ای ارغوان جام نگاه
بوسه ی سیب سرخ رضوان
دل من عشق تو را می خواهد
سر به سویم برگردان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
اردیبهشت 22, 1400
سلام
خیلی عالی موزون و خوش آهنگ و….اینکه
چندبار خواندم، به دل نشست
یاد اشعار فریدون مشیری افتادم
درودها بر قلم توانای تان
سپاس
🌹🌺🌹🌺🌹
پاسخ
اردیبهشت 22, 1400
سلام بانو
همیشه لطف دارید. سپاسگزارم 🌺
پاسخ
اردیبهشت 27, 1400
سلام و درود
عالی ست مرحبا👏👏👏👏
پاسخ
اردیبهشت 29, 1400
سلام ممنون، سپاسگزارم
ممنون از لطف و حضورتان 🌺
پاسخ
بستن فرم