🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
راه پیمایی ابر
و بارانی که فتیله اش را پایین کشید
جزیره ای را از دست ها انداحت
ستارگان را
نمی توان سرفه کرد
وقتی خورشید سخنگوی زندگی
ماه
پولک شب است
و آسمان همیشه سرش گرم!
پرنده را نمی توان زندانی کرد
وقتی دندان های قفس
یک در میان ریخته
ما اشک ها را به مرخصی فرستاده ایم
و ندانستیم
در تندی لحظات
هفته در اثر سوختگی درگذشت!
بگو
روی قبرهایمان
خنده ها سنگ تمام گذاشته اند!
عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
مهر 15, 1401
ما اشک ها را به مرخصی فرستاده ایم
و ندانستیم
در تندی لحظات
هفته در اثر سوختگی درگذشت!
بگو
روی قبرهایمان
خنده ها سنگ تمام گذاشته اند!
چقدر حس این شعر معصومانه و دوست داشتنی است
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
مهر 15, 1401
سلام و درود تان
پاسخ
بستن فرم