🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 روایت دل

(ثبت: 237685) فروردین 13, 1400 
روایت دل

 

هر شب تو را می جویم و هر دم صدایت می کنم
تا صبح درمان دلِ پُر از جراحت می کنم
دادار گردون با تو ام، خون شد دلِ از گردونِ تو
با این همه داغ و درفش، ماهت خطابت می کنم
منظومه ام بی نظم شد ای نظم هستی دست تو
از دست تو من نزد تو امشب شکایت می کنم
این قصه ی تنهاییم تن می زند از گفت و گو
اما من دل خون شده از تو روایت می کنم
آن روزها رفتند و من شب ها نخفتم تا سحر
من در خیالات خودم هر شب نگاهت می کنم
امشب که مهمان تو ام در خوابم آی ای مهربان
تا بشنوی در خواب هم‌، من گل خطابت می کنم
من قصه ی درد تو را امشب حکایت می کنم
من حرفِ چشمان تو را امشب کتابت می کنم

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا