🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
حریم نبود
امن نبود
دبستان ابتدایی ام را میگویم
مویرگهای یک فریاد
هنوز تشنه ی
فرمان من ایستاده اند
خنده هایم
پرت شد
سمت افسوسی بی همه چیز
و حواس کوچه
مملو از خیابانی تیر خورده
خواستم
که از دکمه های خون آلودش
پلی بسازم سمت دروازه ها
انگار
که هزار چراغ قرمز
گیر کرده بود در سینه اش
و لذت به مقصد رسیدن
فحش میشد
بر اشک کوچه
کلمات
در خواب زنگ انشاء
بستر یک عشق بودند
و عاشق
نه من بودم نه همکلاسی ام
پرنده ای بود
که در پرده های کلاس
جا مانده بود
آه از دو بالی
که در ما شکسته شد
آه از دکمه هایی که
خونش
هنوز تازه است
#مستانه_دادگر
#ماهور
@mastanesepid💔
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 1, 1397
👏👏👏🌷🌷🌷عالی
پاسخ
اسفند 2, 1397
و عاشق
نه من بودم نه همکلاسی ام
پرنده ای بود
که در پرده های کلاس
جا مانده بود
🙏
پاسخ
اسفند 2, 1397
درود و عرض ادب خدمت شما
سروده ای زیبا و ناب خواندم
احسنت
👏👏👏👏👏
آفرین
👏👏👏👏👏
عالی
عالی
عالی
موفق و موید باشید
🙏🙏🙏🙏🙏
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم