🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زنگ انشاء

(ثبت: 95181) اسفند 1, 1397 

حریم نبود
امن نبود
دبستان ابتدایی ام را میگویم

مویرگ‌های یک فریاد
هنوز تشنه ی
فرمان من ایستاده اند

خنده هایم
پرت شد
سمت افسوسی بی همه چیز

و حواس کوچه
مملو از خیابانی تیر خورده

خواستم
که از دکمه های خون آلودش
پلی بسازم سمت دروازه ها
انگار
که هزار چراغ قرمز
گیر کرده بود در سینه اش
و لذت به مقصد رسیدن
فحش میشد
بر اشک کوچه

کلمات
در خواب زنگ انشاء
بستر یک عشق بودند
و عاشق
نه من بودم نه همکلاسی ام
پرنده ای بود
که در پرده های کلاس
جا مانده بود

آه از دو بالی
که در ما شکسته شد

آه از دکمه هایی که
خونش
هنوز تازه است

 

#مستانه_دادگر
#ماهور

@mastanesepid💔

 

 

 

 

 

نظرها
  1. فریبا نوری

    اسفند 1, 1397

    👏👏👏🌷🌷🌷عالی

  2. حسن گائینی

    اسفند 2, 1397

    و عاشق
    نه من بودم نه همکلاسی ام
    پرنده ای بود
    که در پرده های کلاس
    جا مانده بود

    🙏

  3. زانا کوردستانی

    اسفند 2, 1397

    درود و عرض ادب خدمت شما

    سروده ای زیبا و ناب خواندم
    احسنت
    👏👏👏👏👏
    آفرین
    👏👏👏👏👏
    عالی
    عالی
    عالی

    موفق و موید باشید
    🙏🙏🙏🙏🙏
    🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا