🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
موسمِ یارانه شد، سهمِ عدالت رسید
از سرِ شوق و سرور، کارِگر اشکش چکید
مرغِ سعادت به دوش، نعره ی شادی بزد
همسرِ او از شعف، جامه ی خود را درید
دستِ عیالش گرفت، زد به بغل کودکش
با دلِ خوش بی امان، سمتِ دکانها دوید
ماهی و مرغ و برنج، تخمه و آجیلِ داغ
گوشتِ بی استخوان، میوه و بُنشن خرید
بهرِ زن و کودکش، البسه و کفش نو
بهرِ خودش هم گرفت، کفش و لباسِ جدید
از دلِ یارانه ها، کلّ مخارج بداد
یک نفسِ راحت از، عمقِ وجودش کشید
تا که کُند اندکی، خانه ی خود نو نَوار
هم در و هم پیکرش، کرد به رنگِ سفید
فارغ از آن چون که شد، باقیِ یارانه را
گفت که اینک کنم، خرجِ سفرهای عید
خنده به لب، پر نشاط، در وسط خانه اش
با زن و فرزند خود، سفره ی رنگین بچید
بر سرِ آن سفره گفت: بار خدایا سپاس
مثلِ من اینگونه شاد، در دو جهان کس ندید
با لگدِ همسرش، چشم خودش را گشود
مرغِ هُمایش ز دوش، خواب ز چشمش پرید
حمید گیوه چیان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 20, 1402
درود حمید آقای بزرگوار …
طنز تلخِ بجایی ست
👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
اسفند 20, 1402
درود و سپاس بیکران
حضور سبزتان همیشه مایه ی مباهات است.
🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️
پاسخ
اسفند 28, 1402
درود جناب گیوه چیان
طاعاتتون قبول
دلتون شاد🌻🌻
پاسخ
اسفند 29, 1402
درودها جناب سیدحسینی عزیز و بزرگوار
بسیار بسیار از محبتتان سپاسگزارم.
پاینده باشید عزیز دل💐💐💐🌺🌺🌺
پاسخ
بستن فرم