🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سرانفجار نیست

(ثبت: 4585) مرداد 18, 1396 

خنده بر لب میزنم تا کس نداند حال من
ور نه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

گُل سر کشیده هر طَـرَف امّا بهار نیست
در شعله زارِ خفته ردی از شرار نیست
از بس که لاله را سحر سرها بریده اند
نقشی دگر به خاطری از لاله زار نیست
دارم امید رویش شادی به جان، چه سود
زین غمسرای کهنه بر قلبم قرار نیست
می جوشد از گلوتمنای عطش لهیب
درباغ شبنمی دگرآن چشمه سار نیست
این جا درخت واحدِ جنگل نمی شود
مفهوم هر درخت بین جز شرحِ دار نیست
می خواهم عاشقی کنم،امّا کدام عشق
باروت اگر چه هست،حال ِ انفجار نیست
در جستجوی صبح چه شب ها گذشت برمن
جز رنگ مبهمی سپیده راغبار نیست
کو وقت خوش رفیق تاگویم غنیمت است
دانی که غیر دَرد دراین رهگذار نیست
از خون پُـر است دفتر تاریخِ این دیار
هنگامه ی ورود بر شعر و شعار نیست
دریا دلی، ز هیبتِ این صخره ها مترس
اکنون درنگ پاسخِ این انتظار نیست
بنشسته ای کنار و در میدان نمی شوی
سر داده ای شعار که اینجا سوار نیست.
اکنون نمان به بسترِ نرمِ خیال خویش
عزم تو هست و چاره ی دیگر به کار نیست

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):