🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سروش های دریاچه ی نیلوفر_ 50

(ثبت: 253990) آذر 26, 1401 

سروش های تالاب نیلوفر آبی

سروش 50

 

پرنده می خواند

باد می وزد

“داروَک” این سو و آن سو می جهد

و چمن می چهچهد

و به زبان شیوای سبزش تسبیحش می گوید

و تمشک سراسر چشم

مشتاقانه تماشا می کند

رقص “لَلِه وا” ی باران را

بی شیله پیله، “تیسابِه”، مست مست

در خاطر دلداده ی دشت

افتادم

دوباره

به یاد تو.

 

طَرَبستان، بابلعشق
تابستان 1401
محمدعلی رضاپور

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها 10 
  1. جواد مهدی پور

    آذر 26, 1401

    دوباره

    به یاد تو

    🌿🌿🌿🌿🌿

    زیبا ست

    درود بر شما جناب استا رضاپور عزیز

    از سروش های پاکتان بهره می بریم

    زنده باشید به مهر

    💐🌿🙏👏👏👏👏🌹❤️🙏

    • محمدعلی رضاپور

      آذر 27, 1401

      سلام ها و درودها و سپاس ها استاد بزرگوارم
      🌿🌿🌿🌿🌿🌿

      بهترین های مهر نصیب تان
      🌿💐🌿🙏🌷🌷🌷🌷🌹❤️🙏🌿

  2. علی معصومی

    آذر 26, 1401

    درووودها ارجمند
    جناب رضایور نازنین
    ♤♤♤♤
    💐🌿💐🌿💐🌿💐
    👏👏👏👏👏👏

    • محمدعلی رضاپور

      آذر 27, 1401

      درودها و سپاس ها یتان بزرگوار
      🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  3. امیر جلالی

    آذر 27, 1401

    تصویر سازی زیبایی داشت این اثر ، لذت بردم و سپاس از شما، هم نوشتید و هم نقاشی کردید . درود بر شما

  4. مهدی سیدحسینی

    آذر 27, 1401

    درود
    با آرزوی سلامتی و توفیق الهی 🌹🌹

  5. سلام بر دوست بزرگوارم
    بنده هم برای شهرم بابل این طور نوشتم:

    اهل روستایم …
    همچو سهراب می نویسم
    اهل روستای شمالم
    سرزمینی سبز و خرم
    دل نوشتم حس و حالم

    می نویسم جایگاهش
    خطه ای در شهر بابل
    قامت کوه دماوند
    باغ و دشت و سبزه و گل

    در بهاران پای نارنج
    می رسد عطر از کرانش
    می کند دل عاشقانه
    شکر خالق در بیانش

    عاشق شعر و ترانه
    با قلم من آشنایم
    غربتم هرچند دورم
    از وجودش روبراهم

    می چکد از خاطر من
    واژه هایی از درونم
    می نویسم در مقامش
    هرچه از آنجا می دونم

    در نسب از نسل آرش
    عاشقانه در پی کار
    رهرو راه شهیدان
    جمله پیروزند و بیدار

    وسعت صحرا نمایان
    تا به شالیزار و باغش
    رویش گلهای رنگی
    نغمه ها ی بلبلانش

    جلوه ای بر دامن دشت
    رحمت و لطف خدایی است
    در بهار و فصل کوشش
    وقت خوش آنجا صفایی است

    با طراوت ، باغ و بستان
    بلبلانش شاد و سرخوش
    وصلت گلهای رنگی
    لذت زیبای آغوش

    بر کران جویباران ،
    بوی نعنایش هویدا
    سبزه گشته است زین عنایت
    عاشق و سرمست و پیدا

    آخر این گویم به شعرم
    بهتر از هر روز و دیروز
    جای جایش سبز و آباد
    مردمانش جمله پیروز

    طاهری در بند کنجی
    گرچه آرام است و آسان
    بر جمال و وصف روستا
    دل بسازد شعر فراوان
    ***
    میرحمزه طاهری هریکنده ای نوپا

    • محمدعلی رضاپور

      آذر 27, 1401

      سلام و درود و ارادت
      همشهری عزیرم
      سخنت به صفای جای جای باصفای بابلعشق ❤️🙏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا