🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خون است در این سینه و رود است به دیده..
از اشک رسیدیم به یک بغض رمیده..
هر صبح دلیلی ست به امید شفایت
انگار که خورشید تو از غرب دمیده
من پیش نفس های شما واژه ندارم..
دنیا چه قدر از سرتان واژه مکیده
از آه نفس های شما غرق عذابم..
از تک تک اعضای تنت درد دمیده
از اشک تو آتش به دلم هست و چه گویم ..
آخر شکنم از غم این سرو خمیده …
بعد از مدت ها..
بعد از مسافرت..
بعد از ناامیدی و حال خرابی هام.
برگشتم.
و این شعر تقدیم به عمویی دوستم که سرطلان خانه نشین شان کرد.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
شهریور 11, 1395
سلام بر سوگند عزیز
دلتنگتان بودم
برای عزیز بیمارتان آرزوی بهبودی دارم
در پناه خدا
پاسخ
شهریور 13, 1395
سلام بابا طارق گرامی..
و بزرگوار..
امید شعر پاک.
منم دلتنگ شعر پاک و دوستانم هستم…
ولی به والله این پیش آمد ها نمیذاره خودم باشم و …قلم به دست بگیرم.
زنده باشین و سایه تون مستدام
یاحق
پاسخ
شهریور 14, 1395
سلام و عرض ادب محضرتان بانو صفای مهربانم
منم مثل استاد طارق عزیز دلتنگتان بودم
خیلی خوشحالم که اومدین
بازم از اشعار زیبایتان بهره میشم
عالی سرودید مثل همیشه
بازم منتظر آثار زیباتونم
زنده باشید به مهر
پاسخ
شهریور 15, 1395
سلام و بی نهایت سپاس از حضورتون استاد
منت گذاشتین..
زنده باشین و برقرار
لطف دارین به بنده حقیر
چه پدر بزرگوارم
و چه شما استاد عزیز…
ممنونم واقعا…
پاسخ
شهریور 18, 1395
سلام و عرض ادب
درود بر شما
برقرار باشید ان شاالله
پاسخ
بستن فرم