🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تاریخ تولد: | 13570214 |
جنسیت: | مرد |
شهر: | مشهد مقدس |
بیوگرافی: | متولد شهرستان فردوس در جنوب خراسان (همسایه با طبس)فرزند مرحوم سید حسین مصطفوی از شعرای پرآوازه خطه خراسان قبل از دهه پنجاه ،از نوجوانی شعر میگویم علاوه بر اشعار فراوان جدی در قالب های نو و قدیم ،داستان های کوتاه چاپ شده در جراید کشور در دهه شصت و اشعار طنز که برخی در گل آقا به چاپ رسیده و یک فیلنامه ثبت شده در انجمن فیلنامه نویسان تهران از جمله فعالیت های ادبی من است.هشت سال مدیر روابط عمومی بوده ام. تخلص : (ماجد) |
سپید
خوانش: 131
سپاس: 4
تعداد نظر: 4
سپید
خوانش: 107
سپاس: 1
تعداد نظر: 4
تک بیت
خوانش: 92
سپاس: 2
تعداد نظر: 4
سپید
خوانش: 190
سپاس: 2
تعداد نظر: 2
سپید
خوانش: 730
سپاس: 4
تعداد نظر: 4
خوانش: 24
سپاس: 0
احساس خستگی میکردم. پاهام نای راه رفتن نداشت. به اطراف نگاه کردم تا جایی را برای نشستن پیدا کنم. اینجا مسیرش طوری بود که باید حتما یه مقداری رو پیاده میرفتم. چشمم به پارکی افتاد که نزدیک میدون رسالت بود و تصمیم گرفتم چند دقیقه اونجا بشینم و خستگی در کنم. تا ازین ور خیابون بخوام برم اونور خیابون سرسام گرفتم بسکه صدا بود. صدای بوق صدای موتور و …چقدرم این حوالی عوض شده بود. چقدر تهران بزرگ شده و البته پر سرصداتر و آلوده تر. بالاخره رسیدم و روی نیمکتی نشستم و همونطور که توی سرم هزار تا فکر چرخ میخورد به جلو خیره شدم. چقدر این محل آشنا بود برام. ناخوداگاه کبوتر خیالم به پرواز درآمد و رفت به سالها قبل که همین نزدیکی جایی همین حوالی کنار میدون رسالت با حسین نشسته بودیم و حرف میزدیم…
گفتم: حسین به چی فکر میکنی؟ پک غلیظی به سیگار زد و گفت: هیچی همینطوری. گفتم: فکر میکردی یه روز با هم بیایم تهران گفت: خب ما خیلی جاها با هم رفتیم اینم روش خندیدم و گفتم: اما اینجا تهرونه. تهرون تهرون که میگن همینجاستا. لبخند ریزی زد و گفت: آره خب.
خوانش: 351
سپاس: 1