🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سنگ تنهايى به سرعت آمد و بر دل نشست
روز سختى بود آن روزى كه جام دل شكست
ساحل آرام و آبى وسيع بى كران
جان پناهم شد در آن طوفان بى پرواى پست
رو به دريا كردم و هر قسمت از احساس را
در دل اشكى سپردم بر تن امواج مست
بعد از آن بر خاك افتادم تهى از هرچه بود
رشته هاى بين قلبم با تعلق ها گسست
تا وجودم خالى از آن تكه هاى تيز شد
نرمى آرامشم را كم كم آوردم به دست
تازه فهميدم كه تنها قطره اى از آسمان
بر تمام زخم هاى دردناكم مرهم است
روى ساحل بر تن شن ها نوشتم: “مى شود-
بازگشت و در به روى زندگى كردن نبست ”
عظيمه ايرانپور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
خرداد 2, 1403
روى ساحل بر تن شن ها نوشتم: “مى شود-
بازگشت و در به روى زندگى كردن نبست
سلام عزیز جان عمو
شما یکی از چهره های درخشان شعر و ادب این سرزمین هستی
در پناه خدا 🌹
پاسخ
خرداد 8, 1403
سلام عموجان
نظر لطف شماست
ممنونم از توجه و محبتتون
سبز باشید و سربلند🌸
پاسخ
خرداد 2, 1403
درود بانو ایرانپور گرانمهر
بینهایت زیبا و دلنشین.
دستمریزاد
قلم و وجودتان سبز و ماندگار
شاد و سلامت باشید👏👏👏👌👌👌
پاسخ
خرداد 8, 1403
سلام و عرض ادب
بی نهایت سپاس از
همراهی و حضور سبزتون
زنده باشید در پناه خدا🌺
پاسخ
خرداد 2, 1403
و شعری که پایانش را خوب ببندی یا خوب باز بگذاری، اثرمندی دو چندان دارد . دمتان گرم
پاسخ
خرداد 8, 1403
سپاس از توجه و لطفتون
سبز باشید و سربلند🌷
پاسخ
خرداد 22, 1403
آواره ی چشمان سیاهت شده ام هر شب و هر روز…
ای چشم سیاه ِ منه دیووانه، کجایی؟
امین غلامی (شاعر کوچک)
اینستا (amingh68)
پاسخ
بستن فرم