🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آرخش به چشمان یوتاب نگاه کرد و تنها خشم و کین در آن دید. او همیشه چشمانی گرم و با شور داشت، چشمانی که قلب آرخش را می لرزاند. ولی اکنون، گویا کسی دیگر پیش روی خود می دید. کسی که خود را پشت چهره ای بدون مهر و دلدادگی پنهان کرده بود و آن شور دلگرم کننده وجود نداشت.
با اندوهی از یوتاب دور شد و در دل با خود خواند،
سوایی
ای امیدم، نور چشمِ هستی من
ای سُرورم، سور بزمِ رَستی من
لبان من بی تاب شهد توست
روان من بی تاب مَهد توست
افسوس راه ما تنها سواییست
اکنون جان ما تنها فداییست
#دیانا_داستان
#داستانسُرای_پارس
#پندار_دلداده
#پارسی_نشانکهای_آوایی
www.raypublications.com
https://www.facebook.com/dia.irani
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم