🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در باغهای روشن خندان چشمت
گل ریخته بر ارغوان باران چشمت
هوش از سر من می برد عطر نگاهت
وقتی که یک شب می شوم مهمان چشمت
داس درو دارم میان کشتزارم
هرگز نمی ترسم به ده از خان چشمت
بیکارم اما محض سرگرمی دو ساعت
انگور می چینم به تاکستان چشمت
تو خنده کن تا جای غم شادی بریزد
از چشم ماه دختر خاقان چشمت
از عشق و مستی کرده دیگر بی نیازم
بیتی که یک شب خواندم از دیوان چشمت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
آبان 7, 1399
🌹🌹🌹🌹💐💐💐💐
پاسخ
آبان 7, 1399
سلام بزرگوار ممنونم سپاس از حضورتانشادکام باشید🌹🌿💐🌷
پاسخ
آبان 7, 1399
درودها
بسیار زیباو دلنشین سروده اید بزرگوار
امید که هماره تندرست و نویسان باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 7, 1399
سلام مازار عزیز متشکرمشادکام باشیددر پناه خدا🌿💐🌹🌿
پاسخ
آبان 7, 1399
درود بر شما
خیلی زیباست
قلمتان سبز🍃
پاسخ
آبان 7, 1399
سلام ایرانپور گرامی ممنونم در پناه خدا🌹🌿🌹🌿🌸
پاسخ
آبان 7, 1399
عجب دعایی کردید !!
تا روز محشر کاش سر گردان بماند
هر کس به غیر از من شود حیران چشمت
اینجوری که همه آینه ها سرگردان خواهند شد !
سلام
زیبا سرودید جناب عباسی عزیز
لذت بردم از اثر خوبتان
زنده باشید به مهر
دورد هاا
💐🙏💐
پاسخ
آبان 8, 1399
سام بزرگوار ممنونم شادکام باشید🌷🌿🌹🌿
پاسخ
آبان 8, 1399
بسیار زیباست
لذت بردم
👏👏👏
پاسخ
آبان 8, 1399
سلام برشما متشکرم در پناه خدا🌹🌿💐
پاسخ
بستن فرم