🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 «شعر من تا قیامتِ هر قامتی سیاه است»

(ثبت: 266660) دی 13, 1402 

 

گناهِ بی گُناه ؟ نگو از اول آخریم
بیا تا با هم به استقبالِ افسردگی سال برویم
او با خود مُشتی خاک از بهشتِ کلمات آورده است!
و سهم من و تو
جهنمی لج باز است که از پرِبازی باز می آید!
بیا، از دامنه ی هر ازمنه که دوست داری بیا؟
من خیلی به خودم شبیه نیستم
به این همه خیابان که به میدانِ آزادی نرسیدند!
شعرِ من تا قیامتِ هر قامتی سیاه است
من هیچ رنگی را هنرمند ندیدم
جز رنگِ مردمان آفریقا که جهان را
با غمِ خود نقاشی کردند!
جز رنگِ سیاه که به احترامِ تاریکی شب قیام کرد!
در انتهای خودم به زمستانی می رسم که
هر روز گُلِ رُز می فروشد
و در ابتدای تو شاید اردی بهشتی، جهنم خود را
پائیز می خواند
خیلی به لیلی شهر دلبسته نیستم
من وابسته به مجنونِ این بیابانم که
سبدسبد شیرین را به تلخی خیابان می دهد!
می دهد
آه نگو که ماضی بدی است
وقتی روزگار
متن های این بینامتن را به من نمی دهد
نمی دهد
روزگار از جنابِ چیست ، بیست به من نمی دهد
من آقای نیستم که در چیستی خودم کیستم!
من زیباترین بوسه ی رود که دردهای جهان را سُرود
و تو
مثلِ یک دَهِش که دست در جیبِ فقرمی کند
و به جرمِ زندگی به زندانِ ثروت می رود!
می رود
عمرِ این آشفتگی با افسردگی با پژمردگی می رود
آه انسان چه قدر دلم برای صدای تو تنگ می شود
آنگاه که آرام آرام نگاهِ چشمانت به آرامگاه می رود
و من
تمامِ خودم را به خاطرِ دو رکعت گریه در خود کُشتم!
و من فرزند این مشت از انگشتم
آه که
تمامِ کلمات می میرند
اما حرف ها می مانند!
و تا ابد خزان را عبادت می کنند
و تا همیشه بر بامِ زندگی برف می بارند
چشم های من
برای تو، او، شما و ایشان باران می بارند
و دراین جهانِ فردگرا
می خواهم تمامِ سکوت های دنیا را بِبارم
من انقلابی ترین فریاد بیابانم که هرگز خیابان نشد!
نامِ مُستعارِ من ابر است
و می خواهم تا بزرگداشتِ مرگ برای زندگی بِبارم!

عابدین پاپی(آرام)
7/10/1402تهران

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. صفا یغمایی

    دی 13, 1402

    درودها استاد
    بسیارزیباست وقابل ستایش
    🌺🌺🌺

    • دی 16, 1402

      ❤️❤️❤️❤️❤️❤️

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا