🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
صبح مرهم
از تمام نقدِ شادی ها فقط غم مانده است
در مسیر جستجوها اشک نم نم مانده است
کو شراری تا بخیزد از دل آتش فشان ؟!
سینه ای در سردی آهی دمادم مانده است
اندک اندک رفته بر تاراج غفلت روز و شب
از تب چشم انتظاری مهلتی کم مانده است
کو طراوت های باران خیز دشت آرزو ؟!
کز خمار نرگس چشمان مریم مانده است
روزگاران کی خجالت میکشد از کار خود
تا به گلبرگ خزان تسکین شبنم مانده است
عطر گل های بهاری رفته زین وادی ولی
غصه پر سوز و ساز فصل ماتم مانده است
آی ! اِی مرهم گذار خستگان کوی عشق
یکنفس تا انتخاب صبح مرهم مانده است
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بهمن 16, 1398
درودها جناب معصومی عالیقدر 🌹🌹❤️
پاسخ
بهمن 17, 1398
سلام و درود
مانند همیشه زیبا و عالی ست
در پناه خدا🌿👏👏👏👏👏❤️🌿
پاسخ
بستن فرم