🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
طعم طلوع سبز
همه نقشینه
بر رگ برگ بنفشه
پریشان گیسوان گشته ،
بوی بابونه
زرداحتیاطم بود
به رخسار سپید،
اینهمه در چشمان نم
سرمه ی سوده ی سرخ می کشید
به رنگ دیدار گل،
سپهرسخاوت
آغوش جوانه ی وسعت گشته
به بی دامان دشت،
حسّ را شعله ی گل می زد
با پاهای زخم
نقش نگاه تو تقسیم می کرد …
چقدر روز
در آغوش روشنی
ریسه ی ستاره می رفت…
آویز مژگان
کمان ابرو ی نگاه
دویده به یالهای بلند
در تقارن نگران چشمان آهوان
گام از سر جوانه های یخ آجین
رد می کرد
به تقریب کوکبه ی ابر
آغوش پر خیس بارانش
کمی از ناف تو می چشید
در نوازش بویای سپیدای بادام گلان
نازکای نفس ترین را می شنید
واین
شمّه ی شمایل کوچک گلی بود
از شال بهار
بر گردن نگاه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):