🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ادامه ی طنز گل … نشد
داد زد خانم: چه شد گلهاي فرش؟
«گل» شنيدم. رفت فريادم به عرش
داد كردم: «گل»؛ ولي آفسايد بود
صحبتِ خانم، ولي از تايد بود
باز چندين بار گفتم: «گل … نشد»
همچنان تيم مقابل، شل نشد
تا كه آخر، گل، بله گل، گل زدند
چشمها دروازه شان را زُل زدند
گل ولي گل بر خودي، انگار بود
شادي ما بيخودي، انگار بود
خواستم يك دادِ محكم سردهم
دادي از اعماقِ آن غم سردهم
عقل آمد ناگهان هشدار داد
كارت زردش را به من اخطار داد
عقل آمد. گفت: ما كم طاقتايم
عامل تبعيض و اهل بدعتايم
گفت: اين فوتباليان، گل ميشوند
خارج از حدّ تحمّل ميشوند
شايد اين بهتر كه آنها باختند
نامشان از صدر، زير انداختند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
تیر 29, 1398
سلام طنز با حالی بود فاصله ظنز با هجو قدر تار مو هست شاعر خیلی خوب تا آخر نگه داشته روند قلمش را احسنت
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام و تشکر🌹
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام و عرض ارادت محضرتان
زیبا ست جناب رضاپور گرانقدر
لذت بردم
زنده باشید به مهر
💐💐💐💐💐
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام و ارادت و سپاس، جناب مهدی پور بزرگوار💐💐💐💐💐🌹
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام و درودتان باد حضرت رضا پور
جالب و زیبا سرودید
حق یارتان باد
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام و درود و سپاس، جناب فتحی بزرگوار🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺💐
پاسخ
تیر 29, 1398
… درود بر قلمت…
پاسخ
تیر 29, 1398
درود بر صفای شما🌹
پاسخ
تیر 29, 1398
درود برشما عزیز و بزرگوار….بهره بردم….درپناه حق🌺🌺🌺
پاسخ
تیر 29, 1398
سلام و ارادت و سپاس🌺🌺🌺💐
پاسخ
تیر 29, 1398
درود بر شما💐
پاسخ
تیر 30, 1398
درود و سپاس💐💐
پاسخ
بستن فرم