🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
همیشه
سحر از جان بی رمق
گلگون می گشت...
“صبح”
ازین بود
که رونق و آنِ زار زمین می گشت…
بادبان می افرازم
به موج ، موج دریایی چشمانت!
بی باک
از هرچه باداباد
این تخته پاره ام ،
پشت پلک باز همیشه ات
شهریست
که هزار پنجره گشوده
به ترانه های سپید و سرخ آفتاب
شناور در آغوش آب
مژگان معرکه ی مهرانگیزت
مرا
به ” آن ” می خواند...
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم