🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 فقر

(ثبت: 6264) تیر 19, 1397 

فقریعنی ؛

…………. آن صدای دستفروش دوره گرد

………… دشنه ای پنهان به دست نابکاری، هرزه گرد

………… یا فراموشی مرگ مادری، درسالگرد

فقریعنی ؛

………… درتقاطعهای بی پایان دست کودکان

………… شیشه پاکن های سردِ بی مکان

………… سوزوسرما لرزش تن، بی امان

………… شب پُل یلداست ،کفِ تاقی و روی پلکان

فقریعنی؛

  ………. تن بدردی مبتلا، اشک چشمی برمَلا

 ………. ساعت کمپوت وگل، ازدحام حرف ولبخندِ تسلا

 ………. نقطه ی پایان دردِ بیکسی؛ بی انتها…

 ………. کاش فقرهم چکه می کرد در فنا

فقریعنی؛

  ……… می فروشد؛ درخیابان یا بُن یک کوچه، خواری

 ………. بوق ممتد می خرد، جیغ ترمز..می نشیند درسواری

 ………. تن بزاری، ساعتی بعد بازَپرگاراست واین؛ چرخ دواری

فقریعنی؛

 ………. خانه ای شش پله پایین ترزسطح کوچه ای

 ………. یک اتاق پنج متری، صاحب تاریکچه ای

 ……… دوپتوی مندرس پیچیده آنسودرمیان پیچه ای

 ……… مادراست وکودکش، گویا شکفته غنچه ای

 ……… غنچه هایش کی شکوفامی شود؛ قالیچه ای !

فقریعنی؛

……… شعرهای بی شعور، بافتن چندواژه آنهم لخت وعور

……… ازمی ناخورده گفتن، مستی نادیده جستن، یاوه خواندن با غرور

……… دلبرودلدارساختن درَتَوّهم؛ ازبلــور

فقریعنی؛

………. سالمندی خانه دارد، مهربان پروانه دارد

………. ناجوانمردی، رذالت، شرم نیز؛ بیعانه دارد

……… مهروعشق وعاطفه در آدمی، پیمانه دارد

…….. معرفت؛ برچیده دُ کّان رفته درآنسوی آب ، میخانه دارد

فقریعنی؛

………. من نمی دانم، تو می دانی بگو

……….منکه می دانم تو هم، هردو آگاهیم ازاین گفتگو

………. فقریعنی زیر گوشِ زندهِ این زندگی ؛ تلقین بگـــو.

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):