🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مدام روح غزل را به خواب می بینم
هوای خانه ی دل را خراب می بینم
نشسته ام بسرایم غزل به شوق بهار
پرنده های پر از اضطراب می بینم
بهار رفت و زمستان رسید و در سرما
سری بریده به چنگ عقاب می بینم
برای کوچ پرستوی نغمه خوان از باغ
سوال چلچله را بی جواب می بینم
به روی سنگ مزار گل همیشه بهار
هزار شیشه ی عطر و گلاب می بینم
به دست آدم نادان شاد ازین قصّه
کنار ساحل دریا شراب می بینم
برای جاهل افتاده در کمند خیال
به قعر چاه جهنّم ، عذاب می بینم
دلیل قتل غزل را به جرم بی قیدی
نبود درک درست از حجاب می بینم
#مهدی_سیدحسینی
۲۱ / ۱۱ / ۱۴۰۰
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
بهمن 24, 1400
نشسته ام بسرایم غزل به شوق بهار
پرنده های پر از اضطراب می بینم
👌🌺
دلیل قتل غزل را به جرم بی قیدی
نبود درک درست از حجاب می بینم
😂😂😂 🌺