🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قضاوت

(ثبت: 238084) فروردین 25, 1400 

 

این فرورفتگی ها
که بر سینه ی دیوار
جای مشت هایی بی قرار
آن یکی درد آزادی
این یکی درد بیکاری
این یکی که از همه گودتر می گوید
باور نداشتن شکست عشقی
دسترنج دست پیر روزگار
تا از قیمت افتادن گندمی موها
جان فدای قامت رعنایش
لکه ی ننگی که بر دامن عصیانش
بتی که تبر از دوشش نیافتاده
هرزه ای که لرزه افتاده بر جانش
افسوس که پونس ها نشناختند
آن جا که محل بوسه ی سجده است
خدایی که انسان را زایید گفت نازا هستم
تا به عقیم بودن اندیشه ی پیامبران بیاندیشم
که چگونه نفهمیدند خدا مونث بود
با اینکه الله نشانه ی تانیث داشت
و من به ثنویت اعتقاد داشتم
چون او گفت همه چیز را زوج آفریدم
اما من مذکر بودم
و چگونه می توانستم به مذکر ایمان بیاورم
پس یکتاپرست شدم
اما حیف
توحید هم ردیف فساد شد
و من به فساد طبقه ی بالایی پی بردم
به وقت بوسه مالی پاها
ناز و نوازش پرستوها
اذان در گوش کرکس ها خواندن
طعمه اما چقدر شیرین است
آن یکی که زلفانش
لهجه ی ایران داشت
ولی پاهایش آه می کشیدند
بر شانه ی بالشت ها
و انگشت ها چقدر کوتاه بودند
که پرده ی نجابت را کنار زدند

آه
این خط که بر دیوار
قلم یک حرامزاده است…

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. حسین شیرکوند

    فروردین 25, 1400

    🌸💐🌸💐🌸💐🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا