🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 لحظه ای خوابید در آغوش من…

(ثبت: 254418) دی 9, 1401 

 

عشق ما در پیله خود غم نداشت..
در گلستان آمد و پروانه شد….
نیمه شب آمد بنوشد شهد عشق…
عاقل  آمد  صبحدم  دیوانه شد…

ذات‌  او  پروانه اما تا  ابد  بی پیله بود…
شهد یکرنگی خود را نوش کرد از جان من..
با نگاهم  پر زد و  از دیدگانم  دور شد….
زیر پایش نقش بسته گرمی  دامان من…

نیمه شب رفتم به دیدار دلش….
جمله نُت‌ها در دلش لرزیده بود…
سایه ام شد سایبان قلب او….
از هجوم سایه ها ترسیده بود…

روزها رقصید در پیوند نور….
فال عشق و عاشقی را شب گرفت…
بوسه از جنس محبت زد به ماه…
سردی احساس من را تب گرفت..

لحظه ای خوابید در آغوش من…
روشن آمد ناگهان خاموش رفت…
خواستم شعری شود در دفترم…
دفتر اشعار من از هوش رفت…

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها 10 
  1. لحظه ای خوابید در آغوش من…
    روشن آمد ناگهان خاموش رفت…
    خواستم شعری شود در دفترم…
    دفتر اشعار من از هوش رفت…

    سلام و درود

    عالی ست

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌹🌿

    • دی 9, 1401

      درود بر شما…
      ممنونم از لطفتون…
      شاد باشید

  2. سلام و درود بر شما
    بسیار زیباست

    • دی 9, 1401

      درودتان…
      ممنونم از شما

  3. درود بر شما
    بسیار زیبا سروده اید
    💐💐💐🌿

    • دی 9, 1401

      درودها بر شما..
      زیبایی نگاه شماست…
      شاد باشید
      ✨️💥✨️💥✨️💥

  4. سیاوش آزاد

    دی 9, 1401

    سلام موید باشید

    • دی 9, 1401

      سلام استاد گرانقدر
      شاد باشید
      🌹🌷🌷🌹🌹

  5. سلام و درود و خدا قوت

    • دی 23, 1401

      درود بر شما عزیزم…
      شاد باشید

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا