🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مادرم! نرو

(ثبت: 5557) اسفند 1, 1396 

دل بود و نور بود و خدا. «مادرم! نرو»

می­شد تپش ز سینه، جدا. «مادرم! نرو»

می­رفت مادرِ همه­ی مادرانِ مهر

دیگر یتیم شد دل ما. «مادرم! نرو»

می­سوخت شمع خانه، غریبانه، جانگُداز

اندوهِ بی­کرانه، رها. «مادرم! نرو»

یک ـ دو ـ سه ماه، ماه نمی­آمد آسمان

شب­های تار اشک و عزا «مادرم نرو»

دختر، دلش ازآن همه ماتم ،گرفته بود

می­گفت: «می­روی به کجا؟ مادرم! نرو»

زیبا پسر ـ که «تشنه» لقب داشت ـ تشنه بود

بر چشمِ بی­فروغِ صفا: «مادرم! نرو»

رعنا پسر ـ همان که جگرهای او گداخت

در کار گریه بود و دعا:«مادرم! نرو

«بابا هنوز زخمِ دلش چکّه می­کند

بی تو نمانده حال شفا. مادرم! نرو

خرماستان و چاهِ پُر از آهِ او مگر

دارد توانِ این همه را؟ مادرم! نرو»

دختر، کنار بسترش آمد، غمین نشست:

«موی مرا، تو شانه نما. مادرم! نرو»

این خانه، آسمانِ زمین، باز ابری است

باران گرفته چشمِ هوا. «مادرم! نرو»

«دنیا بدون خنده­ی تو، گریه می­شود

بی تو، چه مبتلای بلا! مادرم! نرو»

می­رفت مادر و،در و دیوار

می گداخت

می­سوخت جان آینه­ها. «مادرم! نرو»

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا