🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دوست از دور گذشت
به کجا
خواهم رفت
رد پا مانده ز دوست
حجّت حق
هم اوست
چه کنم
باید رفت
می توان
تنها رفت
مادری دارم پیر
پدری نیز همین
که وداع از دو عزیز
نتوان
ساده گرفت
مانده ام
خالق دل
راه دل
روشن کن
یک طرف عشق وطن
حق و ایمان دل من
راه دل را گیرم
بروم وادی خون
یا بمانم
به پدر
مادر و یا خواهر خویش
سر پناهی باشم
چه کنم
چاره ندارم
باید امشب بروم
دل
هوایی شده است
یاد ایام بخیر
خالقِ دشت کویر
به تو ایمان دارم
راضی ام کن به کویر
به کویری که هزاران
نفر افتاده ز هوش
مَشک ها بردارم
بروم چشمه آب
همچو سقّای عرب
که به طفلان گذرد
تشنگی را ببرم
آه
ای سوز عطش
ره دل نیست گذر
سنگ باشی
شکنی
چشمه جاری سازی
تا که سیراب کنم
دل من
غرق عطش
تشنه لب
هست نفس
روح در پیکر
مست
یاد الله به دست
می رود سوی گذر
که به تاریکی شب
اشک خون
جلوه کند
تا کسی
اشکش را
نشنود
مرد کهن
ولی اله بایبوردی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
تیر 28, 1399
اثری متفاوت با آنچه که تا کنون از شما خوانده بودم …
ریتم و وزن خطوط و آهنگ زیبای بیرونی اثر به نهایت دلنشین بود.
معنایی که از این اثر بسیار زیبا دریافتم آنچنان بر دل نشست که به این زودی ها از یاد نخواهد رفت.
سپاس و درود بر شما
پاسخ
تیر 29, 1399
سلام
سپاس از مهر حضورتان
ممنون از همراهی تان
شادکام باشید و پایدار
🌸🌸🌺🌷🌺🌸🌸
پاسخ
تیر 28, 1399
با سلام و درود خدمت شما آقای بایبوردی عزیز
به قول دوستمون آقای جلالی اثری جدید از شما رو دیدم
متفاوت با آنچه سابق بر این از شما دیده بودیم
🌹🌹🌹🌹🌹
مَشک ها بردارم
بروم چشمه آب
همچو سقّای عرب
که به طفلان گذرد
تشنگی را ببرم
آه
ای سوز عطش
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 29, 1399
سلام
سپاس از همراهی تان
در پناه حق
🌸🌸🌷🌺🌷🌸🌸
پاسخ
مرداد 19, 1399
عالي بود استاد🌹🌹🌹🙏🙏
پاسخ
دی 29, 1399
سلام
ممنون
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پاسخ
مرداد 19, 1399
پاسخ
دی 29, 1399
سلام
سپاس
🌈🌸🌺🌷🌺🌸🌈
پاسخ
بستن فرم