🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 معجون قناعت

(ثبت: 242159) مهر 19, 1400 

« معجون قناعت »

مرا آورده در بازار خود عطار امروزی
برای درک این مطلب ، شَوَم عطار دلسوزی
حقيقت را بيان سازد ، به من هر دَم عيان سازد
كه باشم مرد حقجويي، نباشم در دغل دوزي
طریق و رسم عطار است ، دوا آرَد به بازارش
دوا را می نهد اینجا ، برای بدترین روزی
دوا در دست عطار وحکیمان را برآن علم است
نه از بیکار ولگردی ، توان علمش بیاموزی
همه كاري دراين بازار، اين مقياس مي خواهد
كه با دقت كني كاري و معنايش بـياموزي
به هر ره ناتوان رفتن، كه باشد با نظر بازي
كه ره را رهروي بايد ، معما نكته آموزي
دوای درد این مردم ، به معجون قناعت جو
ره حرص وطمع رفتن به دردت، دردی افروزی
زِ معجون قناعت ، می توان جویی دوایی را
که بر درد هوسبازی ، دهد معنای بهروزی
طبیب دانش آموزی، به یک دانشوری می گفت
دوا دارد همه دردی ، دوایش باید اندوزی
طبیب نکته سنجی را شنیدم باخودش می گفت
طبابت کی توان کردن، ز علم خود سر اندوزی
طریق راه شب خیزی نه کارخوش خوروخوابی است
ره بیداری است آن ره و با عشق جهان سوزی
دلا معیار شب خیزی نه بی خوابی است معیارش
بسوی بُعد حق باید ، شعاع شوقی افروزی
طريق كشمكش جانا ندارد ، راه بهبودي
طريق كشمكش آرَد ، دو صد درد بد آموزي
طريق راستگويهايَـت ، ره هر كينه مي بندد
دروغ وكذب ونيرنگ است، بيارد كينه اندوزي
طريق راستي باشد ، طريق راه حق جانا
طريق راه كج باشد ، طريق راه مرموزي
هزاران نكته دركار است، زِ صافي تا به بدكاري
مبادا كار بد يارب ، شود بهر كسي روزي
به دنيا گر بـبندي دل، نـشايد راستي رفتن
به دنيا بسته دل ، قارون زِ سوداي زر اندوزي
سخن در پرده گر گفتی و معنایش فزون باشد
زِ پرده سر زند آخر ، به کار آید به یک روزی
تمام درد این مردم ، بُوَد از درد خود خواهی
زِ خودخواهی حسن بگذر، دوایت را بیاموزی
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. سعید فلاحی

    مهر 19, 1400

    سلام

    احسنت

    عالی بود

    👏👏👏👏

    • سلام و درود
      سپاس از حضور پر مهرتان
      سربلند و پاینده باشید
      خدایش رحمت کناد ، آمین
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا