🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یکشب زکویم ای گل باری گذر نکردی
فکر من خراب شوریده سر نکردی
هرلحظه شور عشقی در خاطرم نهادی
درمان حال زار این بی خبر نکردی
بر گرد شمع رویت پروانه ام ولیکن
جز آتش فراغت در بال و پر نکردی
گفتی که روز گاری میآیی از رهی دور
عمری گذشت و از خود ما را خبر نکردی
وقتیکه غمزه هایت رسوای عالمم کرد
آهنگ رهگذار این بوم و بر نکردی
نبض جهان هستی در کف نهاده داری
چشم انتظاریم را گویا نظر نکردی
معصومی از چه حاصل جز شوکران هجران
از لحظه لحظه های شام و سحر نکردی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
مرداد 22, 1398
اینگونه غزل ها ، حال آدمی را عوض می کنند . ذهن را به حرکت درمی آورند و دل را پرواز می دهند. بسیار زیبا بود و دلنشین نیز … درود بر شما
پاسخ
مرداد 22, 1398
سلام و درود
گفتی که روز گاری میآیی از رهی دور
عمری گذشت و از خود ما را خبر نکردی
دستمریزاد استاد معصومی عزیز
🍃🍃❤️🍃🍃
پاسخ
مرداد 22, 1398
سلام و درود
غزلی استادانه و اگر اندکی روی آن کار شود ماندگار خواهد شد.
لذت بردم
در پناه خدا
🌿👏👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
مرداد 22, 1398
درود و ارادت
جناب طارق خراسانی نازنین
….
اگر نکته ای هست
یاری ام فرمائید استاد گرامی
خدایتان یار
🙏🙏🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 22, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست🙏
پاسخ
مرداد 23, 1398
زکویت گذر کرده استاد شاید در را لحظه ای باد هجر بسته ….عجب غزلی بود
پاسخ
بستن فرم