🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نشانه ها گم شد
صفای آینه و آب و شانه ها گم شد
مسیر جاده مان از نشانه ها گم شد
چه شد که صوت هماهنگ سِهره و تیهو
ز گوشه قفس و دام و دانه ها گم شد
اگرچه مقصد ما شهر نیک نامی بود
برای شوق رسیدن بهانه ها گم شد
به زیر طاق بلندی که نامش آزادیست
غریو خسته دیوار خانه ها گم شد
به یُمن دغدغه آب و نان و نامردی
ترانه در سحر و عاشقانه ها گم شد
فغان ز موج سواران فارغ از دریا
که سمت سوی سپید کرانه ها گم شد
اگر ز دامنه ی عرصه های خاک آلود
هوای رویش و برگ و جوانه ها گم شد
گمان مبر که بهاری دگر نخواهد رُست
چه روز ها که گذشت و زمانه ها گم شد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
تیر 26, 1399
با سلام و درود خدمت شما آقای معصومی عزیز
غزل بسیار زیبایی سرودید
دستمریزاد👏👏👏👏👏
اگرچه مقصد ما شهر نیک نامی بود
برای شوق رسیدن بهانه ها گم شد
به زیر طاق بلندی که نامش آزادیست
غریو خسته دیوار خانه ها گم شد
به یُمن دغدغه آب و نان و نامردی
ترانه در سحر و عاشقانه ها گم شد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 26, 1399
سلام و درودها
غزلی لطیف و دلنشین
دستمریزاد
🌸🌸🌷🌸🌸
پاسخ
تیر 26, 1399
درود بر شما
بسیار روان و زیبا سروده اید
شادکام باشید❤️
پاسخ
تیر 26, 1399
سلام استاد گرانقدر
در این صفحه غزل های اصیل می خوانیم با زبان سادۀ امروز
درود های بیکران
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم