🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پشت نگاهِ بی فروغِ گِردسوزی زرد
قافیه های همردیف آه را می دوخت
روی لحافِ سنتی دیرینه سنگِ او
همسنگ سوزن پنبه های ماه را می دوخت
روی چهار پاره ی پیشانیش گیسو
خطِ ترانه روی دوک شانه می بافد
چرخِ سیاهِ چادرِ پوسیده ی پیله
تاری به دورِ گردنِ پروانه می بافد
هر کنگره از افسرِ دیوارِ بارویش
همداستان با شهربندِ اختیارش بود
در چل ستونِ باورش پابندِ یک بند است
هر زاویه از مسجدش شیخی کنارش بود
یک شب که سر باز از رخِ زردش به درد آمد
از کیشِ تلخِ پادشاهِ بی وفا رنجید
اسب اصیلش را به ارگِ فیلِ فرزین راند
ماتِ رسومِ تازیانه از جفا رنجید
بازیچه ی خوابِ حرم بیدار شد یک شب
صورتگرِ جعلیِ حوّا را در آدم دید
مانیِ شهرآشوبِ باغِ سیب و گندم شد
گویی نگارستانِ ارژنگی همان دم دید!
در کاخ های سنگیِ بیدادِ آمون ها
از پادشاهِ مصرِ تنهایی عطوفت خواست
مهریه اش صدها سده بی مهری تاریخ
از دادگاهِ کشورش قدری عدالت خواست
بانوی ایران داد از نوشیروان می جُست
فریادِ شاهینِ قلم تا شاهِ عادل رفت
بینِ دو بالِ شانه آویزش همایی بود
” نیم آدمِ” خاقانیان تا ماهِ کامل رفت!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
شهریور 11, 1399
درود بر شما
عالی بود
قلمتان سبز🌷👏
پاسخ
شهریور 11, 1399
سپاس از حضورتان🌺🌷🙏
پاسخ
شهریور 11, 1399
بسیار زیبا 👌👌
درود برشما
پاسخ
شهریور 11, 1399
بازیچه ی خوابِ حرم بیدار شد یک شب
صورتگرِ جعلیِ حوّا را در آدم دید
مانیِ شهرآشوبِ باغِ سیب و گندم شد
گویی نگارستانِ ارژنگی همان دم دید!
در کاخ های سنگیِ بیدادِ آمون ها
از پادشاهِ مصرِ تنهایی عطوفت خواست
مهریه اش صدها سده بی مهری تاریخ
از دادگاهِ کشورش قدری عدالت خواست
بانوی ایران داد از نوشیروان می جُست
فریادِ شاهینِ قلم تا شاهِ عادل رفت
بینِ دو بالِ شانه آویزش همایی بود
” نیم آدمِ” خاقانیان تا ماهِ کامل رفت!
درودها خانم سعیدی عزیز
در این سه بند آخر چه کولاکی به پا کردید
البته تمام شعر واقعا عالی و زیباست
👏👏👏👏👏
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 12, 1399
درود بر شما بانو نوری عزیز
من برابر شما و سایر اهالی قلم سر تعظیم فرود می آورم.
سپاس فراوان🌹🌹🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
بستن فرم