🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقره داغ

(ثبت: 222050) بهمن 17, 1398 
نقره داغ

 

نقره داغ

وقتیکه میگیرد غم عشقت سراغم را
زل می زنم سمت اقاقی های باغم را

یادت همیشه با وفاتر بوده می آید
تا تازه سازد روزهای درد و داغم را

برف سپیدی بر سرم باریده از آنشب
کز من ربودی طره های پَرکلاغ ام را

ای جان حکایت دارد این دلدادگی آری
لبریز کن با جرعه های خود ایاغم را

یارب چرا از من گرفته برنگرداندی ؟
آن چشم های مهربان مست و زاغم را

هر شب تماشا می کنم ماه خیالت را
پر می کنم با عشق تو نفت چراغم را

حالا که با ما رونقی از نوبهاران نیست
باید بسازم روزگار نقره داغ ام را

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    بهمن 17, 1398

    سلام و درود

    بسیار عالی
    به علت مسافرت های پی در پی کمتر فرصت می کنم خدمت دوستان. گرانقدرم برسم.

    در پناه خدا شاد زی 🌿👏👏👏👏❤️🍃

  2. مينا امينی

    بهمن 17, 1398

    👏👏👏👏👏👏👏
    چه اثر زیبا و قابل لمسی …

    درودها آقای معصومی

    لذت بردم از خوانش این شعر

    مانا باشید به مهر💐🙏

  3. ولی اله بایبوردی

    بهمن 17, 1398

    سلام

    برف سپیدی بر سرم باریده از آنشب
    کز من ربودی طره های پَرکلاغ ام را

    با گذشت زمان موهای سرم همچون برف سپیدی شد …

    هر چند با کبر سن همراه با دلدادگی دنیا را ترک می کنم …

    دلنمیراد

    استاد معصومی عزیز

    🍃🍃🌺🌷🌺🍃🍃

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا