🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شاخه ای خشکیده بین بادها
هم رگ و هم ریشه شمشادها
گاه از سرما و گاهی از خزان
شکوه ها می کرد از بیدادها
می خزید از باغ تا بیغوله ای
میگسست از ریشه و بنیادها
شوکران سوز را سر میکشید
می خلید از شیون و فریادها
باز هم یاد آور این نکته بود
عاقبت ویران شود ایجادها
بیستونی ماند و نقشی آشنا
قصه ی شیرینی از فرهادها
رفته ای از یاد معصومی ولی
ما هم آخر می رویم از یادها
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 17, 1398
درودها جناب معصومی ارجمند
خوشحالم که بار دیگر سعادت خواندن غزلی زیبا از شما را یافتم
پاینده باشید🌺
پاسخ
تیر 17, 1398
سلام استاد بی وفا خوشحالم هستین قسم میخورم آیه های. بور شما را لیاقت همین سایت است که دیده بانشاط خود استاد اخلاق است نه تشنه ریال و خیال …..درود
پاسخ
تیر 17, 1398
درود دوست گرامی
شعر زیبای شما را خواندم
لذت بردم بسیار
احسنت
آفرین
دستمریزاد
👏👏👏👏👏👏👏🌹🌷🌺🌸
پاسخ
تیر 18, 1398
سلام و عرض ادب جناب معصومی گرامی
بسیار عالی و دلچسب بود
سپاس فراوان نثارتان
قلمتان همواره نویسا
پاینده باشید به مهر
💐🌿🌿🍃🌹🌹🌷🌺🌸🌸💐💐🌿🍃🌹🌹🌺🌺🌸🌿💐💐
پاسخ
تیر 18, 1398
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 20, 1398
سلام و عرض ادب .
باعث مسرت خاطر است دیدن اشعار زیبایتان در این سایت ….
شعرتان مرا به یاد این بیت مولانا انداخت :
کی شود روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم …
پاسخ
تیر 22, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم