🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تن به دیوار
می زنم
اما …
سایه ی ِ نگاهت
فارغ از
دل دادگیست !
**********************
آرام دریا
که می رسد
بغض ِ صدفها
باقیست !
**********************
به تُنگ
نگاه
که می کـــنم
به تـَـنگ می آیـــد
دِ لـــم !
*************************
شاید زمین
دیروز …
خواب نداشت !
شاید فــــردا
دریا …
دل اش
آتش بــــِـگیرد !
اما …
امروز :
سهم ِ آســـمان ِ من
دل تنگیست !
*****************
جام ِ نگاهت
شـــکست !
اما …
من هــــَـنوز
به سُکـــــران ِ نگاهت
مُحتاجــــم !
***********************
یکی
سر در کتاب می کِــــشد !
یــــــکـی
لب بر دعا
بسته است !
یکی هم
به فنجان قهوه ای
دلگیر است
من نیز
درمانده ی ِ نگاهت
آســـمان را …
نــفــرین !
خواهـــم کرد !!!!
*****************
فریادم به جاست !
بغـــض ِ من
آکــــنـده از
سینه ی ِ سنگت
وا ما نـــــده ی ِ
صحرا
به تکرار
خواهد گریست !!!
******************************
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
آذر 16, 1402
جناب محسنی اصل ارجمند
خوش آمدید.خوشحالم از قلمتان خواندم
درود بر شما
🍃🌸💐🍃💐🌿🍃🌸
پاسخ
آذر 16, 1402
درود بر شما
با آرزوی توفیق الهی 🌹🌹
پاسخ
بستن فرم