🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کرده دیوانه مرا دلبریِ طرز نگاهت
همه عالم به فدای تو و چشمان سیاهت
جا به جا کرده مفاهیم پر از راز هنر را
سبک نقاشی بی نقص تو و صورت ماهت
شدم از مهرِ تو عاشق، شدم از عشق تو مجنون
دل ویرانه ی بیچاره ی دیوانه گواهت
نه که من؛ هر که تو را دیده شده عاشق و مجنون
مثل سوزن شده ام در دلت_انباری کاهت_
ای زلیخای پر از جاه و مقامات و کرامت
یوسف قلب من افتاده به تنهاییِ چاهت
ملکه! حضرت زیبای پر از ناز و نجابت
می شود مرد تو باشم بشوم حضرت شاهت؟
می شود امنیت کشور قلبت بشوم من؟
بشوم مونس تنهایی و بیچاره ی آهت
شمعدانی دلم بی تو شده زرد و پریشان
ماه بانو! نظری کن به تمنای گیاهت
تویی و لشکر چشمت،منم و ارتش شعرم
چه نبردی! کلماتم شده تسلیم سپاهت
گرچه من کشته ی چشمان پر از ناز تو هستم
کرده قاضی دلم تبرئه از قتل و گناهت
خون من گردن چشمان تو بانو برو جانم
دست بخشنده ی پرمهر خداوند پناهت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
اسفند 20, 1398
سلام و درود
مانند تمام آثارتان غزلی زیباست
اشعار شما براستی دلنشین هستند
اما روی این بیت باید بیشتر کار شود
زیرا مفهوم گم شدن سوزنی در بین کاه را نمیدهد
و ضعف تالیف مشهود است.
نه که من؛ هر که تو را دیده شده عاشق و مجنون
مثل سوزن شده ام در دلت_انباری کاهت
در پناه خدا🌿🌹👏👏👏🌹🌿
پاسخ
اسفند 20, 1398
تویی و لشکر چشمت،منم و ارتش شعرم
چه نبردی! کلماتم شده تسلیم سپاهت
👏👏👏
آفرین و درود بر طبع و قلم خوش نقشتان
🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم