![رضا محمدصالحی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_158.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شد آنچنان که فلک هرچه را ندیده ببیند
از آن کسی که خدا خواست سربریده ببیند
برای قامت ِ سبز ِ صنوبران تناور
قبای زخم بدوزد … به خون تپیده ببیند
شد آنچنان که عطش بر لبان غنچه نشیند
فلک به چهره ی ساقی فرات ِدیده ببیند
کنار مهلکه نهری بجوشد و بخروشد
درون خیمه لبانی عطش گَزیده ببیند
ز باغ ِ پر ثمر عشق و از درخت ِولایت
بگو به دست ستم ، شاخه ای که چیده ببیند!
گلوی نازک طفلی به تیر عقده گشایی
نبوده سابقه آنکه ، کسی دریده ببیند !
مصاف حنجر و خنجر ، نگاه خسته ی مادر
و خواهری که به سویش به سر دویده ، ببیند
هلا پرنده ی خونین پری که مردم چشمت
در آسمان شهادت به جان پریده ببیند
درآن ضیافت خون ای بسا که بنده ی دنیا
شبانه حُر شود و آن چه را شنیده ببیند
دوباره قصه ی مردانی از تبار شهادت
در امتحان بزرگی به ” سر ” رسیده ، ببیند
که َهر که را سفر عشق ، نینوا برساند …
سری به نیزه بلند و سری خمیده ببیند !
صعود ِ نور عجیبی است از تنوره ی خولی
مگر که پرده ز خورشید بر کشیده ، ببیند ؟
فغان که راهب دیری – به جای خلق مسلمان !-
شکوه معجزه را در سری بریده ببیند
نگین سوّم خاتم شکست و چشم ِجهانی
غروب ، صورت خورشید خون چکیده ببیند
***
گرفته دامن ِ خورشید ِ سربرهنه ، سِرشکم
لهوف خوانده، از این یَم ، نمی چشیده ببیند
کنار ِ نوحه و روضه ، سرود یقظه بخوان تا
زمانه شور و شعوری به هم تنیده ببیند
چه جای ماتم و شیون ؟ پگاه ِروشن عشق است
برای هر که طلوعی در این عقیده ببیند
چه نکته ها که نگفتیم و شعر از نفس افتاد
به سر دویده قلم تا همین قصیده ببیند
(رضا محمدصالحی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):