🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نی
کربلا ماند و صدای شیون و آوای نی
مصحفی روی زمین و سرسری بالای نی
کاروانی از غم و اندوه و دردی جان گداز
می سپارد جاده ها را دم به دم در پای نی
آتشی در خیمه ها و رونقی در ناله ها
نوحه ای در سینه ها ماند از غم فردای نی
گوهر دشت و بیابانست و مروارید عشق
آنچه می گیرد نشان از جوهر و معنای نی
آفتاب است آنچه می بینم سحرگاه جنون
بر فراز قله های مشرق شیدای نی
تا قیامت نغمه می خواند شکیب درد را
دلبری شیرین بیان و یار بی همتای نی
شانه بر زلف رهایش می زند دست نسیم
تا بیافشاند به گیتی عطری از سودای نی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
شهریور 11, 1399
با سلام و درود خدمت شما آقای معصومی عزیز
بسیار زیبا
اجرکم عندا…
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 11, 1399
درود بر شما
خیلی زیباست
اجرتون با حضرت دوست🌷
پاسخ
شهریور 11, 1399
شانه بر زلف رهایش می زند دست نسیم
تا بیافشاند به گیتی عطری از سودای نی
درودها استاد گرانقدرم
بسیار زیبا
اشعارتان مقبول حضرت دوست
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 11, 1399
سلام و درود و ارادت
احسنت
اجرتان محفوظ
التماس دعا ❤️🙏
پاسخ
شهریور 12, 1399
بسیار زیبا بود
درودها برشما 👌👌🌹🌹
پاسخ
بستن فرم