🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مرا
از تلخی طعم مرگ وُ جبروتِ تیغِ جان ستان
از مرگی خشونت بار به صبحگاهی سرد
حاشا…… هراسی نیست
مرگِ من
آن بامدادِ یخ بسته ایست
که
از سوزِ سنگفرشِ ها بر تنِ عورِ بی خانمان
از زخمِ نان آوریِ دخترکی گلفروش به تیغِ نگاهِ ناکسان
در خرقهٔ عادات خفته باشم
بی آنکه رعشه ای خطور کند در خوابِ خمارم
یا ساعی شَوَم به فرجی وُ فتحِ رحمتی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
اسفند 4, 1401
درود جناب خانمحمدی
صبحتون بخیر 🌹🌹
پاسخ
اسفند 4, 1401
بسیار سپاس از مهرتان استاد ارجمندم ایام حضرتعالی خوش و خرم
پاسخ
بستن فرم