🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تو حریری به تنِ شام سیاهم بودی
بارشی روی پلیدیِ گناهم بودی
تن عریان زمین، لرزه ی روی گسلم
گاهِ لرزیدنم آرام نگاهم بودی
همه با نام تو فتوای بلندی دادند
نامه ی آگهی و پیکِ پگاهم بودی
دامها صورتکِ آدمکِ عشق زدند
تو همان دام رهایی سر راهم بودی
دلِ خشتی که سرشتی، بَدَل از قلب زدند
تو عقیق یمن و مِهرِ گیاهم بودی
وسط سینه ی ما سنگ خدا می کوبند
بشکن سنگ جفا را که گواهم بودی
بشر از تار خودش تور ستبری تابید
ماهیِ غرقِ در آبم تو پناهم بودی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
آذر 12, 1399
درودها بانو سعیدی
تو همان دام رهایی سر راهم بودی
عالی نوشتید
واج آرایی حرف “ت” در بیت آخر هم بسیار زیبا شده
بشر از تار خودش تور ستبری تابید
دستمریزاد شاعر
💐💐💐💐💐💐💐
پاسخ
آذر 12, 1399
سپاسگزارم جناب اصلانی عزیز بزرگوارید🙏🌹
پاسخ
آذر 12, 1399
درود بر شما
عالی بود
لذت بردم🌺👏
پاسخ
آذر 12, 1399
سپاس فراوان بانو ایرانپور عزیز لطف دارید🙏💐
پاسخ
آذر 12, 1399
درود بزرگوار زیبا بودشادکام باشید
شادکام باشید💐💐🌿🌿🍃🍃🙏🙏🌹🌹
پاسخ
آذر 12, 1399
سپاس فراوان بزرگوار پایدار باشید🙏🌷
پاسخ
آذر 12, 1399
سلام و درود
لذت بردم
آفرین
در پناه خدا 🌿👏👏👏🌿
پاسخ
آذر 12, 1399
سپاسگزارم استاد بزرگوار برقرار باشید🙏💐
پاسخ
مرداد 2, 1400
درودتان
زیبا بود
باریکلا
🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 3, 1400
سپاس فراوان💐🙏
پاسخ
بستن فرم